سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( پنج شنبه 86/2/20 :: ساعت 9:58 صبح)

    تقریبا یه سالی میشه که مجددا سیاست قطع مراوده (با قهر فرق داره) رو در برخودام باهاش در پیش گرفتم.
    کلا یکی از خصیصه های کوچولوی اخلاق ِ ...مه. (چیز ناجوری جای این سه تا نقطه نذاریدا. فوقش اسم یه گل بذارید). کارمند ِ بانکِ. اوایل توی یه بانک نزدیکای خونمون کار میکرد. من یه حساب توی شعبشون باز کرده بودم و با اون کار میکردم تا این که جابجا شد و رفت یه شعبه ی دیگه. همینجوری بی ربط! از گوگل سرچ کردم
    منم برای این که راحت باشم یه حساب دیگه توی شعبه ی جدیدشون باز کردم تا راحت باشم. تا این که سر یه جریانی تقریبا روز بازی ایران - پرتقال رابطم باهاش بهم خورد. برای این که مجبور نشم ببینمش و باهاش صحبت کنم دیگه با اون حسابم که توی شعبه ی اونا بود کار نکردم و برگشتم سر همون حساب اولیم که نزدیک یه سال بود باهاش کار نکرده بودم. توی این یه سال اون باز هم جابجا شد و رفت مرکز. خلاصه من دیگه بیشتر از این ازش خبر نداشتم.
    امروز صبح ( پنج شنبه 20 اردیبهشت 86) برای یه کاری به بانک (همون بانک اول اولیه) رفته بودم .
    بانک شلوغ بود.
    رفتم و توی نوبت وایسادم. یه دفعه از بین جمعیت نگاهم به تحویلدار روبروییم افتاد. خیلی جا خودم. خودش بود. دوباره برگشته بود به همون بانک سابقش. یه خورده ناراحت شدم.
    با خودم گفتم اصلا محل نمیذارم تا کارم تموم شه. خلاصه بعد از نزدیک به ده دقیقه نوبت من شد. میخواستم از حسابم پول بردارم. طبق معمول برگه رو امضا کردم و دادم به تحویلدار. (اون بنده خدا باجه ی کناری بود). تحویلدار دفترچه رو گرفت و بعد از این که امضا رو مطابقت داد گفت این امضا مشکل داره. گفتم. یعنی چی. گفت با نمونه نمیخونه. گفتم بده یه امضای دیگه بزنم.
    گرفتم و امضا کردم .بازم همون حرف قبلی رو زد. نمیخونه!!.
    یهوویی یه چیزی از ذهنم عبور کرد. با خودم گفتم حتما این بنده خدا رفیق سابق ما به این بابا آمار ما رو داده و گفته که اذیتش کن. خیلی جدی به تحویل دار گفتم . خب اگه مشکل داره ولش کن . من میرم.
    اونم گفت میخوای بری برو. چرا سر من منت میذاری.
    گفتم منت نمیذارم نمیخوام برای شما دردسر بشه.
    توی زاویه ای که من قرار داشتم، میشد حرکات دوستم رو زیرچشمی دنبال کرد. توی جرو بحث ما از حرکت سرش متوجه شدم که تازه از وجود من توی بانک باخبر شده.
    خیلی سریع خودش رو به ما رسوند و یه سلامی کرد ولی من جواب ندادم. بهش نگاه هم نکردم.
    تحویل داری که دفترچه ی من دستش بود به من گفت آقا میخوای بری برو برای چی عصبانی میشی.
    گفتم عصبانی نیستم دفترچه رو بده برم. (ولی لحن حرف زدنم یه جوری بود که خود به خود عصبانیت رو القا میکرد)
    اون دوست سابقم خیلی سریع به همکارش گفت: بابا این فلانیه. چن سالیه که اینجا حساب داره. مشکلی نیست.
    خلاصه مشکل رو حل کرد. اون بنده خدا تحویلداره هم یه معذرت خواهی درست و حسابی از من کرد و گفت شما چرا نگفتی که دوست فلانی هستی و از این چیزا.
    حالا همه ی اینا رو گفتم بخاطر این نتیجه گیری:
    من در مورد دوستم چه فکری کردم دوستم چه برخوردی با من کرد.
    من فکر کردم این مشکل از طرف اونه در حالی که اون بنده خدا ...
    خدائیش کلی شرمنده شدم.
    خیلی از سوء تفاهم های روزمره ی زندگی ما همینجوریه ها. باور کنید. ولی آخرش باهاش خداحافظی نکردما گفته باشم.
    اما نتیجه گیری اصلی:
    عکس توی متن هیچ ربطی به هیچ جایی نداره. از گوگل سرچ شده. همین.




  • مانی غریبی ( شنبه 86/2/15 :: ساعت 9:40 عصر)

    پسر چقدر روزا تن تن میگذره .. ده روز از متن قبلی گذشت .. وا ویلان ...
    خیلی اتفاقای باحال این چن روزه افتاد .. مثلا این قضیه کشف بدحجابی البته بخشید طرح امنیت اجتماعی .. این جریان دکتر محترم زرین کلک .. بازی های نیمه نهایی جام باشگاه ها .. 4تایی شدن اس اس آبراموویچ اینا .. این قضیه ی اجلاس بی شرم و حیای شیخ اینا که توی مصر برگذار شد و رایس با اون قیافه اش هرچی التماس متکی رو کرد بازم بهش راه نداد (ولی خودمونیما این بوشم خیلی اسبه خریه ها، خب بابا خودت جای متکی ، بکشنت به این رایس پامیدی؟ جون مادرت حداقل یه سفیدش رو بفرست بابا) و سه تا نقطه . خلاصه اتفاقات باحال خیلی بود میخواستید دنبال کنید. من به هیچ کدومش کار ندارم ولی یه چیز تکراری میخوام بنویسم .. خب چه کار کنم یهو میزنه به مخ ملاجم مینویسم .. کاری هم ندارم که چی میشه .. یییهوویی مینویسم.
    --------------تا اینجا همش مقدمه بود ---------------------
    یه جا دیدم میگن باید قرآنیا رو بیاریم وبلاگ نویس کنیم نه این که وبلاگ نویسا رو قرآنی کنیم. خود به خود یاد طرح چادر ملی افتادم .. خدا کنه این دیگه مثل اون طرح نشه .. یه مشته آدم دلسوز - شما بخونید بیکار - نشستن فکر کردن چی کار کنیم که مانتوییا چادری بشن بعدش چادر ملی رو طراحی کردن .. بعدش نه تنها مانتوییا چادری نشدن بلکه چادری ها هم کم کم مانتویی شدن رو تجربه کردن و خیلی هم بهشون حال داد حالا با این فکری که برای قرآنیا دارن به احتمال زیاد ...


  • مانی غریبی ( چهارشنبه 86/2/5 :: ساعت 9:6 صبح)

    این تیتر رو امروز دیدمسایت رسمی کنفدراسیون فوتبال آسیا
    ابراز تأ‌سف‌AFC از مرگ‌ نابهنگام‌ ناظر لبنانى‌
    اگر کنفدراسیون فوتبال اروپا این تیتر رو میزد خیلی جدی نمیگرفتم ولی فکر نمیکنم فوتبال آسیا هنوز اینقدر پیشرفته و منظم شده باشه که برای مرگ اعضا و دستندارکاران و ورزشکارن هم برنامه ریزی کنه.

    توضیح متن: (یکشنبه 9/2/86)------------------------------
    ای بابا !!! آدم متن طولانی مینویسه متوجه منظورش نمیشید .. متن کوتاه هم مینویسیم بازم متوجه نمیشید!! دیگه من چی کار کنم از دس شماها .. خب ملعلومه دیگه مشکل از متنای منه .. 
    بابا .. به جون خودم من منظورم اعلام خبر مرگ یارو نبوده که .. اصلا به فنننار که مُرد .. مُرد که مُرد .. ایشالله زودتر جووونشم در بیاد .. منظور من این بود که این تیتره خیلی خنده داره .. مرگ نابهنگام چیه .. مگه مرگ نابهنگام هم داریم .. همین .. آخر متن هم به شوخی گفتم هنوز کنفدراسیون فوتبال آسیا اینقدر پشرفته نشده که به عواملش بگه شما کی بمیرید و شما کی نمیرید لطفا .. اگه بازم نفهمیدم اینجوری میشما ..




  • مانی غریبی ( یکشنبه 86/2/2 :: ساعت 6:44 عصر)

    یک نیمرُخت اَلستُ مِنکُم ببعید
    یک نیم ِ دگر اِنّ عذابی لَشدید
    بر گِردِ رُخت نبشته یُحیی و یُمیت
    مَن ماتَ منَ العشق ِ فقد ماتَ شهید
                      ( ابوسعید ابالخیر )
    میخواستم بدون شرح بذارمش ولی نمیشه .. این شعرو که خوندم واقعا لذت بردم .. واقعا
    نوشتمش تا فراموشش نکنم



    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]