کوتاه نوشته ها | یادداشت های وبلاگ |
مانی غریبی ( چهارشنبه 86/1/29 :: ساعت 1:49 عصر)
به سیاست هیچ علاقه ای ندارم و حالم هم ازش بهم میخوره. از خدا هم میخوام که هیچ وقت نذاره پام به اینجور مسائل کشیده بشه. پس وقتی مرغ شما فقط برای همسایه غازه لطفا توقع بیجا از همسایتون نداشته باشید. |
مانی غریبی ( چهارشنبه 86/1/22 :: ساعت 9:0 صبح)
باورش خیلی سخته ... هفته ی قبل تا نزدیکیاش بری .. |
مانی غریبی ( سه شنبه 86/1/21 :: ساعت 9:13 صبح)
بالاخره منم بعد از مدتها به سینما رفتم و یه فیلم دیدم . خب احتمالا میشه حدس زد که چه فیلمی رو دیدم. اخراجیها دیگه .. آره . البته من مهمون یکی از دوستام بودم که به مناسبت تولدش ما رو برد سینما.
|
مانی غریبی ( یکشنبه 86/1/19 :: ساعت 8:9 عصر)
یه غروب کاملا بهاری، نیسم خنکی درحال وزیدنِ، از همون هواها که خیلی عشقولانس، صدای بارونی که به شیشه ی پنجره میخوره فضا رو خیلی قشنگ تر میکنه. پنجره بازه و من از پنجره به بیرون نگاه میکنم. انعکاس نور سفید رنگ لامپ تیر چراغ برق روی آسفالت سیاه رنگ که یه مقدار خیس شده و دونه های بارون سر به سرش میذاره خیلی فضا رو رمانتیک تر کرده. من که دارم از اینهمه لطافت و زیبای لذت می برم، چون از پشت پنجره نگاه میکنم. خدایا چقدر تو خوبی. عابر هایی رو می بینم که زیر چتر در حال خوش و بش کردن و لذت بردن از این هوای قشنگ و لطیف هستن. از شونه های بهم چسبیدشون و لبخندهای قشنگشون میشه فهمید که این هوا چقدر بهشون می چسبه ، مطمئنا اونها هم از این هوا لذت می برن چونکه زیر چتر هستن. سرم رو که بیشتر میچرخونم اون پسر خیس رو می بینم که کنار پیاده رو نشسته و به عابرهایی که از اونجا رد میشن خیره میشه. چقدر دلم براش می سوزه، پنجره رو میبندم و برمیگردم پشت میزکامپیوترم!!. هنوز از روی استکان چایی، بخار بلند میشه. |
مانی غریبی ( جمعه 86/1/17 :: ساعت 10:30 عصر)
گلایه رسمی :قبلا گفتم که اسم من یعنی مانی غریبی اسم جعلی منه.. یعنی اسمی که با اون توی دوران سربازی مرخصی جعل میکردم و بعد ها به عنوان اسم مستعار خودم انتخاب کردمش. این وبلاگ هم فقط متعلق به مانی غریبی. دوستان عزیزی که خارج از نت با هم رفیق هستیم و ارتباط داریم این نکته رو حتما توجه کنن به هیچ وجه از کسانی که این وبلاگ رو با اسم حقیقی من معرفی میکنن راضی نیستم همچنین برعکسش .. یعنی اگه کسی از شما عزیزان بپرس وبلاگ مانی غریبی (یا ابرش) کدومه شما میتونید این آدرس رو بدید ولی اگه کسی از شما میپرسه وبلاگ فلانی کدومه اگه شما این وبلاگ رو بهشون معرفی کنید کار بسیار اشتباه و غیر صحیحی کردید و من، به خدا قسم ناراحت میشم. از شما هم راضی نیستم.
|
مانی غریبی ( چهارشنبه 86/1/15 :: ساعت 8:43 عصر)
کاشکی وقت بیشتری داشتم، اگه فرصت کنم حتما، فکر نکنم فعلا فرصت بشه، وقت ندارم، کارهام خیلی زیاده بی خیالش،الان که فرصتش رو ندارم باشه اولین فرصت ، ... این جمله ها براتون آشنا نیست. همیشه از کمبود وقت گله میکنیم ولی تا فرصت گیر میاریم ... کاشکی اون افرادی که داشتن زحمت تقسیم ساعت رو میکشیدن یه مقدار دقت به خرج میدادن و فاصله ی ساعت ها رو کمتر میکردن تا به جای 24 ساعت در شبانه روز مثلا 48 ساعت داشتیم. اون موقع احتمالا مشکلمون حل میشد. اخه ما هر وقت میخوایم یه چیزی رو بین افراد تقسیم کنیم و کم میاد اونها رو به قسمتهای کوچیک تر تقسیم میکنیم تا تعدادش بیشتر بشه و ... دوستی دارم که از نظر وضعیت زندگی و شغل و این چیزا در موقعیتی قرار داره که زبون زد خاص و عامه و خیلی ها به موقعیت و وضعیتش غبطه میخورا. این دوستم قبلا در برنامه های شبانه روزش سه ساعت خواب به صورت منظم بود . الان اون سه ساعت رو هم تقسیم کرده بین کارهاش و فواصل زمانی بین کارهاش رو استراحت میکنه. من خودم اگه یه روز ِ کاری به جای اون باشم قبل از اتمام روز مطمئنا بیهوش میشم ولی این دوستم هیچ وقت کمبود وقت نداره و هیچ وقت هم خسته نیست. از هیچی هم گلایه نداره. حالا ما خودمون معمولا کلی از وقتمون صرف جبران بی دقتیای قبلی مون میشه. مثلا من خودم بخاطر بی دقتی به ساعت امتحان الان مجبورم درس ترم قبل رو دوباره بخونم. یا بخاطر توجه نکردن به منبع واحد درسی توی بورد ، دوباره باید این درس رو هم با قبلی بخونم. حیف که فرصت ندارم والا کلی میخواستم در مورد این مشکل کمبود وقت بنویسم. آخه چرا همیشه اکثر ما ها فکر میکنیم وقتمون کمه در حالی که ... |
مانی غریبی ( یکشنبه 86/1/5 :: ساعت 12:8 عصر)
سلام خدمت همه ی دوستان عزیز .. رسم ِ که باید اول سال نو رو تبریک بگم .. ولی تبریک نمیگم .. شاید اگه شما رو حضوری ببینم از روی تعارف و به رسم ادب بهتون عید رو تبریک بگم .. ولی اینجا نمیخوام کاری رو از روی عادت انجام بدم . وقتی برای من سال نو و کهنه هیچ فرقی ندارن .. وقتی برای من چیزی عوض نمیشه .. عادت و چشم و هم چشمی ... تکرار و روزمرّرگی .. دروغ و ریا ... نفاق و تغییر ظواهر .. خب من چیو تبریک بگم .. عمرن اگه بگم سال نوتون مبارک .. عمرن اگه بگم سال خوب و قشنگی داشته باشید .. عمن اگه بگم برای من هم توی این سال دعا کنید و از خدا بخواهید که ادم بشم .. عمرن اگه بگم پای دیگ سمنو ما رو هم به خاطر داشته باشید .. عمرن اگه بگم ...(نگفتم که .. نه؟) |