کوتاه نوشته ها | یادداشت های وبلاگ |
مانی غریبی ( چهارشنبه 88/1/12 :: ساعت 2:6 عصر)
میگن بعضیا دم دریا هم که برن باید یه آفتابه آب با خودشون ببرن البته این ضرب المثل اصلا ربطی به این جریان نداره! بعد از عهدی و بوقی ما پاشدیم برای عید (البته برای سمنووو پزون) رفتیم روستا - آخه سمنو رو توی خونهی ما میپختن من گفتم حیفه نرم ، قرار شد بعد از ظهر دهم برم و صبح 11 ام برگردم .. خلاصه چشمتون روز خوب ببینه، قم داشت بارون میومد روستای ما هم از قم 40 - 50 کیلومتر بیشتر فاصله نداره اونجا هم بارونی بود . رسیدیم و تا 2 - 3 صبح پای سمنو بیدار بودیم و داشت بارون میومد بعد من خوابیدم چون صبح میخواستم برگردم ، وقتی صبح ساعت 6 بیدار شدم دیدم 10 سانت برف همه ی روستا رو سفید پوش کرده ... خیلی جای تعجب داشت 11 ام بهار! اونم توی سالی که زمستونش فقط یکبار برف اومده بود کل روستا برف پوش شده بود تازه هنوز اول برف بود و برف سنگینی داشت می بارید (اگه روی عکس پایین کلیک کنید تصویر بزرگ که دونه های برف در حال بارش کاملا مشخصا رو میتونید ببینید) خلاصه تا ساعت 8 صبح نه تنها برف تموم نشد بلکه نزدیک به 15 سانت برف جاده ها رو کلا بست و برگشت ما هم کلا منتفی شد البته خدائیش به من که خیلی حال داد ، تازه صبح زیر برف راه افتادم سمنو هم پخش کردم اونم با چکمه !!!!! اینم عکس حیاط منزل و کوچه زیر برف، توی عکسها درختهای سبز پوشیده از برف رو میشه راحت دید. البته خدا رو واقعا بخاطر این لطفش شکر میکنیم حتی اگه در مقطعی باعث دردسر هم بشه. |