سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( دوشنبه 87/6/11 :: ساعت 2:34 عصر)

    انتظار تیرگی غم بلاتکلیفی ...

    اصلا نمیدونم این روزا برام چه رنگین ... یه خورده رنگش روشن میشه ولی خیلی زود دوباره تیره میشه ...
    بیشتر از شادیهاش غماش به چشمم میاد..
    از بس تیرگی ها زیاد شدن احساس سرما میکنم..
    چند روزیه که فرصت خنده رُ ازم گرفته ... حتی قدرت فکر کردنم رو هم ازم گرفته...
    تا حالا اینجوریشو تجربه نکرده بودم ... خیلی برام سخته ... خیلی
    نباید اینجوری میشد ولی خب شد...
    تقدیر هرچی باشه همونجوری میشه ... بعضی وقتا لازمه ... همیشه همه چی اونجوری که آدم فکر میکنه پیش نمیره ...
    باید دعا کنم:

    خدایا حداقل آخرش خوب تموم شه .. آخرش تیره و غمگین نباشه ... امیدوارم به تحمل کردنش بیرزه.. بازم خودت کمکم کن، مث همیشه




  • مانی غریبی ( یکشنبه 87/6/3 :: ساعت 9:10 عصر)

    به عنوان یه استقلالی رسما شرمندگی و سرشکستگی خودم رو بابت نتایج ضعیف استقلال در این فصل و فصل گذشته اعلام میکنم.
    هرتیکه ای هم که کل جامعه ی ورزشی بارمون کنن (بجز بهزاد) حق دارن و چیزی برای گفتن ندارم
    لطفا چهره ی منو شطرنجی کنید تا کمتر خجالت بکشم
    نمیدونم واقعا تقصیر رفیق ناباب بود، جنس خوب بود، زمینش کج بود، تعصب زیاد بازیکنا بود یا بازم علی دایی مقصر این وضعه ولی بازم میگم رسما سرافکندگی و سرشکستگی خودمون رو از این نتایج اعلام میکنیم.
    از کسی هم گلایه نداریم لابد خواست خداست !!! همیشه که نباید ما سرور پرسپولیس باشیم (خودمم میدونم بابا .. فش ندید)
    پی نوشت:
    مس کرمان 1   -    استقلال تهران 0 (امروز)
    استقلال تهران 1 - سپاهان اصفهان 1 (چند روز پیش)
    پگاه گیلان 1   -    استقلال تهران 0  (چند روز پیش ترش)
    رتبه ی استقلال در جدول فصل گذشته : 13 ام (روم به دیوار)




  • مانی غریبی ( جمعه 87/6/1 :: ساعت 12:26 عصر)

    متاسفانه همه ی علاقه مندان به ورزش از نتایج مفتضحانه ی کاروان ورزشی ایران در المپیک 2008 پکن باخبر و ناراحت هستن. من هم به نوبه ی خودم این ناکامی رو به علاقه مندان و دلسوزان واقعی ورزش این مملکت تسلیت!! میگم.
    حقیقتش من خیلی وقت بود دوست داشتم که مسئولان رده بالای ورزشی کشورمون یه جوریی بادشون خالی بشه و اینقدر منم منم نکنن و متوجه اشتباهات و غلط هاشون بشن. راحت تر بگم. خیلی دوس داشتم یه وقت پیش بیاد و حسابی از آقای مهندس علی آبادی و سبک مدیریت مستبدانه و کمونیستیش انتقاد کنم. ادامه مطلب...



  • مانی غریبی ( سه شنبه 87/5/29 :: ساعت 11:10 صبح)

    توی این وبلاگ بودم و داشتم مطلباشو نیگاه میکردم که یهو به سرم زد یه فال حافظ بگیرم (از بس هی توی وبلاگش خواهش میکنه که تورو خدااااا فال بگیر) .. البته نیت هم کردم و فالو کشیدم..
    این فالم بود ..

    یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود
    دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
    راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
    برزبان بود مرا آنچه تو را در دل بود
    دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
    عشق میگفت بشرح آنچه بر او مشکل بود
    در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
    چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
    دوش بریاد حریفان بخرابات شدم
    خُم میْ دیدمُ خون در دل و پا در گل بود
    بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
    مفتی عقل درین مسئله لایعقل بود
    آه ازین جور و تطاول که درین (وامگه ؟) است
    واه از آن عیش و تنعم که در آن محفل بود
    راستی خاتم فیروزه ی بواسحاقی
    خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
    دیدی آن قهقه ی کبک خرامان حافظ
    که زسر پنجه ی شاهین قضا غافل بود

    البته ببخشید شاید بعضی جاهاش رو اشتباه نوشته باشم .. حافظه دیگه ... کاریش نمیشه کرد ..




  • مانی غریبی ( یکشنبه 87/5/27 :: ساعت 10:12 صبح)

    نمیدونم چرا همش دم از عشقش میزنیم ولی توقع داریم که اون بیاد سراغمون
    اصلا این کدوم قانون عشق و عاشقیه که طبق اون باید عاشق بشینه و توقع داشته باشه معشوق بیاد سراغش
    بذار ساده تر بگم:
    اصلا تا حالا کی دیدی که یکی به یکی که دوسش داره بگه: چون من خیلی دوسِت دارم و دلم برات تنگ شده ، پاشو بیا ببینمت
    من که فکر میکنم این توقع هم غلطه هم نشون از دروغ بودن ادعای دوس داشتن میده.
    به نظر من یکی از ساده تری اصول و نشونه های عشق و عاشقی ، حرکت و بی تابی عاشق برای رسیدن به معشوق باشه و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نکنه و هیچ وقت یه عاشق حاضر نمیشه که بیشنه تا معشوق پاشه بیاد سراغش.
    به دل نگیر و ناراحت نشو ولی مطمئن باش این که ما بگیم ،
    مهدی جان ، از صمیم قلب دوسِت داریم و منتظریم که زودتر بیای کاملا غلطه ، اگه واقعا دوسش داری باید حرکت کنی و هرجور شده بهش برسی و عشق خودت رو ثابت کنی.

    کدوم عاشق؟ کدوم معشوق؟!


    بی ربط: شاید اگه دو سه روز پیش وبلاگم رو آپدیت میکردم پی نوشتش اینو مینوشتم: خیلی لذت بخشه که آدم یه همراه صمیمی و صادق داشته باشه خیلی ...




  • مانی غریبی ( پنج شنبه 87/4/27 :: ساعت 11:9 عصر)

    خب دیگه اوج گرماس و بحث صرفه جویی آب و برق و از این حرفا توی رسانه ها داغ ِ ... منم بد ندیدم که چنتا راه برای صرفه جویی برق بهتون پیشنهاد بدم در اصراف برق صرفه جویی کنیم

    اولیش این که: وقتی با یکی از دوستانتون در مورد مسئله ای صحبت میکنید و قصد اینو دارید که خوب موضوع رو براش جا بندازید و به قولی روشنش کنید، همینقدر که طرف یه کم هم روشن شد کفایت میکنه و لازم نیست حسابی روشن روشنش کنید ..
    دومیش این که: سعی کنید حداقل توی این ایام که بحث صرفه جوئیه ، کمتر از مختون استفاده کنید و نابغه بازی در نیارید ، اینجوری کمتر ایده های جدید به ذهنتون میرسه و هی بالای کلتون یه لامپ( ) به نشونه ی کشف کردن راه تازه روشن نخواهد شد و یه جوری صرفه جویی شده

    سومیش این که: سعی کنید تا اونجا که میتونید از برق انداختن کفش، وسایل و ظروف خونه، کریستالها و کلا همه ی مسائل مرتبط با این موضوع خودداری کنید و به اون شهروندایی فکر کنید که کلا برق ندارن ...
    چهارمیشم این که: سعی کنید در اولین برخورد با دوستان و آشناهاتون همچین یه کشیـــــــــــــــده ی جاااااااااااااااااااانانه بخوابونید زیر گوشش تا برق سه فاز از کلش بپره ، در اینجور مواقع فقط به اون شهروندایی فکر کنید که حالا میتونن از اون برق سه فاز استفاده کنن و به خودتون ببالید ... البته مشکل تبدیل برق سه فاز به خونگی رو ، به مسئولین بسپارید ...

    راه پنجم که یه خورده تخصصی و من بهش نمیپردازم اینه که: توی این ایام سعی کنید برق منزلتون رو مستقیم از تیر چراغ برق محلتون بگیرید یا اینکه کنتورتون رو برعکس کنید ... اینکارها باعث میشه واقعا در مصرف برق صرفه جویی کنید و به کنتورتون استراحت بدید .. البته همونطور که گفتم در این مورد حتما با یه آدم متخصص هم مشورت کنید ببینید اون چی میگه .. کریم کابل دزد میتونه گزینه ی مناسبی باشه

    پیشنهاد ششم اینه که توی یاهو مسنجر هم کمتر چراغتون رو روشن کنید .. اگر هم روشن میکنید، مرگ من یواش
    پیشنهاد هفتم
    استفاده ی کمتر از ماشین به ویژه ماشینهای تک سرنشین توی شبهای تابستونه.. طبق برآوردهایی که آدمهایی زیادی کردن اکثر این لامپهایی که شبها توی خیابونای شهرا دیده میشن مربوط به ماشینها میشن .. حالا فکرشو بکنید ببینید اگه این ماشینها کمتر بیان بیرون چقدر لامپ خاموش میشه ... و حتی بیشتر.. راسی به نظر من کمتر کردن سهمیه ی بنزین میتونه رابطه ی مستقیمی با این قضیه داشته باشه ها ... بنزین کمتر .. لامپ روشن کمتر ..
    پیشنهاد هشتم هم خوردن خربوزه ی خنک: همونطور که میدونید هوا الان خیلی گرمه و خب خربوزه خنک خیلی میچسبه .. ضمنا قیمت اون هم مناسبه .. علاوه بر اون میگن پوست خربوزه برای نازائی هم موثره ... هان؟! اهان میگید اینا چه ربطی داره به صرفه جویی .. خب قربونت برم مگه قبلیاش که ربط داشت رو شما رعایت کردید که به این گیر میدین .. شما اگه راس میگین همون هفتا رو رعایت کنید خربوزه هم خواستید بخورید نخواستید نخورید ولی از قدیم گفتن همسایه ای که خربوزه میخوره غازش یه پا داره

    و راه های دیگه ای که به دلایل اخلاقی و غیر اخلاقی از نوشتن اونا معذوریم... شما هم اگه راهی به ذهنتون رسید قبل از اینکه مث من ذوق کنید و بالاسرتون یه لامپ روشن بشه سعی کنید اون راه رو برای ما بنویسید.




  • مانی غریبی ( جمعه 87/4/21 :: ساعت 12:46 صبح)

    امشب شب آرزوهاس ... بیا برای هم آرزو کنم..
    خب یه مقدار سخته .. ولی ... برات آروز میکنم که:
    به همه ی آرزوهایی که داری و به صلاحته برسی و همیشه شاد باشی ...
    خب منتظرم .. حالا تو




  • مانی غریبی ( چهارشنبه 87/4/12 :: ساعت 6:53 عصر)

    نمیدونم اینو چطوری میشه تعبیر کردخوب ، بد

    به نظر شما اگه آدم این خبرو همینطوری بشنوه چه جور خبری حساب میشه ..
               - یه بیماری سخت داشتم (در حد سرطان) امروز یهو بهم گفتن خوب خوب شدم .. مث یه معجزه ..
    البته میگما .. قبلش حتی از وجود بیماری هم هیچی نگفته باشه و کلا اینطوری هم خبر بیماری هم علاجش رو یه جا بگیری ..

    به نظر شما این بهترین خبر بدی که میشه شنید یا بدترین خبر خوب؟




  • مانی غریبی ( دوشنبه 87/4/3 :: ساعت 10:9 عصر)

    من که فکر میکنم اون روزی که اون مادر مهربون به همراه محسن کوچولوش بخاطر شوهرش و البته پروردگارش حاضر شد میخ سرخ شده و زبونه های آتیش در رو تحمل کنه بیشتر روز مادر و معنای واقعی کلمه ی همسر رو برام تداعی میکنه ولی خب رسمه روز تولد این اسوه رو به مادرا و همسرا و ... تبریک میگن ..

    منم کلا روز مادرو با همه ی مخلفاتش به همه ی مادرا و بانوان گرامی تبریک میگم.




  • مانی غریبی ( یکشنبه 87/3/26 :: ساعت 11:5 عصر)

    من هنوزم شهرم رو یعنی شهر قم رو به سایرشهرها - مخصوصا تهران - ترجیح میدم و حتی یک روز هم حاضر نیستم خارج از قم زندگی کنم ولی دیگه بین شهر قم و سایر شهرها مزیتی نمیبینم ...
    یه زمانی زندگی کردن توی قم خیلی راحت تر از سایر شهرها بود شلوغی و ترافیک و از این چیزام خیلی کم بود خرج و مخارج و خورد و خوراک و پوشاک واقعا خیلی توی قم ارزون بود و خیلی محاسن دیگه ... اما الان قم با سایرشهرهای شلوغ و پرترافیک و پرخرج فرقی نداره ... قیمت خونه ها، اجاره خونه ها، حمل و نقل، خورد و خوراک و پوشاک و ... واقعا توی شهر بیداد میکنه

    دختران و پسران، زنان مردان ، فقر فحشا

    از نظر مذهب و اینا هم هرکی بگه قم از جاهای دیگه بهتره من که با تردید بهش نگاه میکنم ... من فکر میکنم کسایی که این نظر رو دارن مشکل دیدن دارن ... یا نگاه نمیکنن یا اگه نگاه میکنن فقط دور خودشون رو میبینن و واقعیتهای تحریف شده رو می بینن ..

    از اینکه حضرت معصومه هم توی شهرمونه و لیاقتش رو نداریم واقعا باید تاسف بخوریم ...
    و خیلی چیزهایی دیگه که بماند.

    راستی یه خاطره از چند سال پیش توی یکی از پارکهای قم
    یه روز من و اون و اون و یکی  دیگه و یکی دیگه رفته بودیم بیرون توی یه پارک دور هم با رفقا شام بخوریم بعدش گذشت و گذشت و از این حرفا یهو یه ماموره اومد طبق معمول مام که سوژه ی گیردادن .. جالبش اینجا بود که ماموره میگفت : مگه شما نمیدونید توی این پارک تجمع بیش از سه نفر ممنوع!!!
    نتیجه گیری اخلاقی کل متن:
    کلا بی خیال چیزای اخلاقی ... خودتون هرچی دوس دارین برداشت کنین .. هرچی کار سخته به من میگید!!




    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]